محمدحسين صفار هرندي، مشاور فرهنگي فرمانده کل سپاه پاسداران در جلسه هفتگي انصار حزبالله به سازو کارهای برخورد با جریان انحرافی پرداخت که متن کامل آن در پی می آید.بحثي که ما هر از گاهي نيازمند آن هستيم تا به بررسي بپردازيم يک نوع آسيبشناسي انقلاب و حرکت پرفراز و نشيب آن است، آن هم با عظمت و پيچيدگيهايي که دارد؛ حرکتي که از چند سو ميتواند اين انقلاب را مورد تهديد قرار دهد و در کند کردن و يا تند کردن بيهوده و بيجاي آن اثرگذار باشد. در مجموع نفس آسيبشناسي امری پسنديده و لازم است.
ضرورت آسيبشناسي انقلاب بنده آسيبها را به دو دسته تقسيم کردهام. يک دسته آسيبهايي که ناشي از حوزه عدم است و گروه دوم آسيبهايي که ناشي از حوزه ايجاب و وجود است. عدم ورود دين به حوزه سياسي را در طول يک دوره بلند مدت تاريخي که نگاه ميکنيم، متوجه ميشويم که عملاً تسليم شدن در برابر حاکميتهاي طاغوت را در پي داشته است. يعني از ترس اينکه مبادا دين آلوده به مسايل فاسد سياسي شود يک عده دست نگه داشتند و ورود نکردند در نتيجه خودبهخود پذيرفتند که طاغوت حاکم شود.
قضيه عکس آن هم چنين است که وقتي دين در عرصه سياست بدون نظامات خاص خودش وارد ميشود، عملاً سياستزدگي حاکم ميشود و جوهر دين را از بين ميبرد. به عنوان مثال ورود بيمهار به حوزه سياسي توسط دينداران از جنس ورود مجاهدين خلق به عرصه سياست است و حاصل آن اين بود که ديانت را پيش پاي سياست قرباني کردند و رسماً مارکسيست شدند.
در کل آسيبهاي ناشي از ورود بيمهار يا عدم ورود بجا و صحيح را ميتوان در اين خلاصه کرد که مجذوب و مرعوب فضاي حاکم شويم.
از آسيبهاي ديگر بر سر راه دينداري متعهد و ديني که ميخواهد حکومت کند، انقطاع ميان جلوداران با بدنه مردمي است. يعني زماني است که رهبران و اماماني هستند بيآنکه مأموم داشته باشند؛ آن هم مأمومي که در تراز آن امام باشد. اکثريت ائمه ما در حقيقت مأموم در خور شأن خودشان را پيدا نکردند و اگر هم داشتند در ميان راه کلک زدند و پشت ائمه را خالي کردند.
آسيب ديگر، ناشي از خلأ کار تشکيلاتي است؛ چرا که اين کار چارچوبها و ضوابطي دارد. کار تشکيلاتي يعني داشتن يک تشکل سياسي انسجام بخش و حزب تراز يک انديشه که فقدان آن طبيعتاً موجب فقدان کار منسجم خواهد بود. مراد از حزب، احزاب به معناي متعارف نيست لکن به معناي سازمان و تشکيلات است که در آن عناصر همفکر با يکديگر يک کار مشترکي را حول يک آرمان مشخص انجام دهند و براي اين کار بايد آموزش واحد ببينند و تمرين عمل جمعي کنند و افراد نيز نسبت به همديگر داراي غيرت و حميت تشکيلاتي شوند. الان در کشورهايي که از نظام حزبي تبعيت ميکنند، بخش قابل توجهي از کنترلها براي سلامت آدمها و عناصري که در حکومت هستند، توسط حزب انجام ميشود. يعني حزب برای اينکه آبروي خودش را حفظ کند، مواظب است که اعوان و انصارش دست به تخلف نزنند؛ چرا که رقيب آنها موضوع را برملا ميسازد. بنابراين يک نوع نظام خود کنترلي درون تشکيلات به وجود ميآيد.
ما فاقد تشکيلاتي از اين جنس هستيم. شايد قويترين حزب در کشور ما حزب توده بوده است. احزاب مذهبي ما غالباً مربوط به بعد از انقلاب هستند که حزب مؤتلفه يکي از آنهاست که نسبت به بقيه سابقه طولانيتري دارد.
اما در خيلي از احزاب که فقط اسمشان حزب است اصلاًاين چيزها مهم نيست؛ مثلاً رئيس آنها مال مردم را ميخورد بقيه هم ميگردند تا توجيهي پيدا کنند که چگونه اين مال مردمخوري را به عنوان يک کار خوب جا بيندازند و نوعي تعصب قبيلگي نسبت به رئيس دارند.
آسيبهاي ناشي از چالشهاي ايدئولوژيک و فکري در مورد دين منقطع از سياست، بايد بگوييم از زماني که دست تشيع از حکومت قطع شده است، نگاهش نسبت به حکومت اين است که سياست جاي پليدي است، پس نبايد به سمت آن نزديک شد. لذا فقه ما عمدتاً متاثر از فضاي محکوميت است تا حاکميت. علت اينکه ما در انقلاب احتياج زيادي به قوانين داشتيم که در حکومت کردن به کارمان بيايد اين بود که شيعه هميشه در موضع محکوميت بوده است و انقلاب اسلامي براي اولين بار بود که تشيع و انديشه حکومتي را در صدر به عنوان ادارهکننده نشاند.
در دوره صفويه هم که حکومت ظاهراً براي شيعه است، حضور فقها در حاشيه است و حاکم نيستند و فقط تا حدودي کنترلکننده حکومت هستند. مثلاً شاه طهماسب به جناب محقق کرکي ميگويد که اين حکومت سهم شماست ولي ايشان ميفرمايند تو کارت را انجام بده لکن هر جايي خبط کني، جلوگیرت خواهم شد و توي دهنت ميزنم و دستت را کوتاه ميکنم و انصافاً هم ايشان با همين اقتدار به عنوان يک فقيه و کسي که چشمهاي از ولايت فقيه را به رخ ميکشد، در آن عصر ظاهر ميشود.
اما خيلي فرق دارد حکومت آنها و حضورشان در حوزه حکومت با آن چيزي که در دوره حضرت امام ظاهر شد.
امام موضوع را به کلي عوض کردند. دين همچنان که در دوره رسول الله و اميرالمؤمنين در متن زندگي و مياندار بود در عصر امام آمد که ميانداري کند آن هم با پشتوانه اصيل و عميق نظري که در مسير تاريخ پاسخ خيلي از سوالاتش هنوز پنهان و بيجواب مانده است و بايد الان براي همه آنها جواب توليد کند
آسيب سياست عاري از دين يکي از چالشهاي ايدئولوژيک پيش روي اين مرحله، سياست عاري از دين است. ۵۰ سال تربيت سياست ضدديني و غيرديني فضاي مديريتي کشور ما را يک فضاي کاملاً سکولار ميکند. اين تربيت يکي از آسيبهايي است که در آستانه انقلاب با آن مواجه شديم و بعدها هم همينطور گريبان انقلاب را گرفته است؛ يعني هر چه به جلو ميرويم، ميبينيم دانشگاههايي که ميخواستيم اسلامي شوند، نشدند. مگر ما انقلاب نکرديم؟! اين ناشي از وجود ۵۰ سال عقبه دانشگاه متولد شده در سياست عاري از دين است. انقلاب کرديم اخلاقياتمان درست شود، چرا سينمايمان درست نشد؟ براي اينکه تولد سينما در آن بستر بوده است، يعني منشاء آن خارج از فرهنگ کشور ماست.
موقع انقلاب ما ميگوييم ديگر اين نبايد ادامه يابد و بايد يک سينماي سالم داشته باشيم.براي داشتن سينماي سالم عقبهاي لازم است و چون آن عقبه را نداريم، تازه براي خودمان جاي پا و عقبه فکري درست ميکنيم. از اين جهت شايد بتوان گفت که ما خيلي هم عقب نيستيم. يعني طي اين دوره ۳۰ سال براي اندوختن يکسري تجربيات مناسب است و خيلي تجارب خوب هم به دست آورديم. اما يادمان باشد که ديگران حکومتهايشان متکي بر ۳۰۰ سال نظامسازي در دنياي غرب است و آنها از آن تجارب استفاده ميکنند و کارشان روي ريل است.
در مقوله حجاب چرا عليرغم همه تکاپوهايي که کمابيش در دستگاههاي مختلف چه دستگاههاي فرهنگي و ديني در جهت تقويت بنيه اخلاقي جامعه و ظواهر اسلامي و شرعي انجام ميشود، کار جلو نميرود؟ با اين که حکومت بالاخره اسلامي است و در راس آن يک فقيه جامعالشرايط نشسته است و براي مديريت آدمهاي متدين و مسلمان انتخاب شدهاند.
شايد يکي از راهحلها، توجيه کساني که مودب به اينآداب نيستند و عناد هم ندارند و اصلا فرهنگ و معرفتشان همين است، اين باشد که براي او توضيح دهيم و اسلام را برايش روشنتر کنيم. بعضي ميگويند آيا اصلا حجاب جزء اسلام است؟ و نميداند که حجاب جزء قواعد اسلامي است. اما اگر همين مساله به يک مقوله عرفي تبديل شود، نتيجهبخش خواهد بود.
تفکر التقاطي در حوزه دين البته گاهي مشکل ناشي از تلفيق التقاطي اين حوزههاست و اينکه ما بعضي از چيزها را به دلخواه خود به دين نسبت ميدهيم و يا يک چيزهايي را به دلخواه از بيرون وارد دين ميکنيم. مثلا به طرف ميگوييم حکم خدا اين است. ميگويد: ولي به نظر من اينجوري بهتراست.
اين شخص بيدين و مخالف دين نيست اما با دين به تبع هواي خودش برخورد ميکند. اين تفکر التقاطي است که در حوزه سياسي سر از منافقين و فرقان در ميآورد و در حوزه فرهنگي هم سر از يک جور لااباليگري در ميآورد که افراد مشرب خودشان را به حرف مرجع تقليدشان ترجيح ميدهند.
بعضي از اين چيزهايي که مخصوصا در انحرافات اخير انسان مشاهده ميکند، چنين است. در اين قضيه اخير منحرفين به رغم خودشان دست روي خوب جايي گذاشتهاند! ميگويند که تو مگر دنبال امام زمان(عج) نيستي و همه وجودت خلاصه در عشق و محبت به امام زمان نشده است، ما به تو يک راهي نشان ميدهيم تا ۳ سوت بتواني مشرف به بارگاه مقدس آقا و مولا شوي. چه کار داري دنبال آخوندها و مسجد بدوي. بيا دلت را بسپر يک راست برو پيش خود حضرت و دين شهودي و اشراقي تبليغ و ترويج ميشود. آن وقت مقدمهچيني ميکنند براي جايي که وقتي ميگوييم آقا به عنوان نايب امام عصر(عج) فرمان داده و گفته که اين کار را انجام بده، چرا نميکنند؟ ميگويد: اي آقا، اينها مستقيم از خود امامزمان(عج) دستور ميگيرند و نياز به نايب ندارند!
خطر انحراف و تفريط آسيب ديگر در کمين انقلاب اسلامي مقوله افراط و تفريط است. وقتي مرتکب افراط ميشويم، مثلا در ملازمت دين و سياست افراط در دين منجر به تحجر ميشود و تفريط در آن موجب تهتّک و افراط در سياست ميشود. تحجر و تهتّک دوروي سکه افراطيگري هستند. همانهايي که در يک دورهاي در دسته متحجّرين به حساب ميآمدند امروز ميبينيم در دست متهتکين هستند.
آسيب ديگر، نداشتن يک تبيين صحيح از جامعه است. يعني تمرکز زياد از حد روي مسائل سياسي به جاي مسايل اجتماعي، که از اين آفت ما در دهه ۷۰ به ميزان زيادي ضربه خورديم.
دوره آقاي هاشمي دورهاي بود که به عادت دهه ۶۰ اصلا سياست يک جور ديگر معنا ميشد و ما خيلي رقابت با گروه متفاوت ديگر نداشتيم و همه چيز در اختيار مرکزيت نظام بود و گروههاي چپ و راست از سال ۶۶ همزمان با انشعاب مجمع روحانيون از جامعه روحانيت شکل گرفت.
سياستورزي دهه ۶۰ هم به تبع شرايط حضور حضرت امام و همه به تبع مسايل مربوط به جنگ و درگيري انقلاب با بيرون از خودش کاملاً يک سياست متفاوت از بقيه دورههاست.
آسيب سياستورزي توسط خواص ولي بعد از رحلت امام شرايط کشور تغييراتي ميکند و با روي کار آمدن دولت آقاي هاشمي ما شرايط جديدي را شاهد هستيم.
سياستورزي کاملاً توسط خواصي که مردم را ناديده ميگيرند و به مردم کاري ندارند انجام ميشد. انتقادي که به جناح راست آن موقع هم وارد بود، دور بودن از حوزه عمومي و از جبهه اجتماعي است.
ماجراي دوم خرداد انفجار مقدسي بود تا جريان اجتماعي وفادار به انقلاب بفهمد که اين جوري ميشود راه را دنبال کرد. چرا که از اين به بعد همهاش بايد شکست بخوريم چون طرف مقابل ما سفرهاش را در جامعه پهن کرده و ما فقط در حوزه سياسي عمل ميکنيم و فقط چهار پنج نفر آدمهاي سرشناس را به خط ميکنيم و بعد آنها براي ما يک دستورالعمل و فرمول تهيه ميکنند و ما هم به مردم عرضه ميکنيم و ميگوييم همين است که هست ميخواهيد رأي بدهيد، ميخواهيد رأي ندهيد. آن وقت است ۸ ميليون رأي ميآوريم و طرف مقابل ۲۰ ميليون رأي ميآورد! چون ما نرفتهايم در جامعه کار کنيم و لذا جامعه به دست او افتاده است؛ چرا که او دارد کار ميکند و اثرگذار است و او هم رياکارانه خودش را طرفدار امام جا ميزند و از سيادت و عناوين و وجهههاي مسلماني بهره ميگيرد.
خوشبختانه بعد از ماجراي دوم خرداد يواش يواش عدهاي به فکر افتادند که يا بايد اين بزرگان ما روشهايشان را اصلاح کنند يا ما اينها را جا ميگذاريم.
از اوايل دهه ۸۰ با ظهور يک جرياني به اسم آبادگران در غيبت آن جناح راست شناخته شده سياسي که تا آن زمان ليست ارائه ميکرد و در انتخابات شوراهاي دوم گفتند ما ديگر اميدي نداريم و ورود نميکنيم؛ در آن فضا يک گروه آستين بالا زدند که پيشمرگان مکتب فکري ولي فقيه بودند.
لذا اولين برد را وقتي اين جريان داشت روي جاده موفقيت افتاد و به جاي نگاه يک مهره سياستمحور ، نگاه جامعهمحور داشت.
دهه نخست انقلاب تحت نفوذ شخصيت برجسته مؤسس و بنيانگذار انقلاب اسلامي، بسياري از آسيبهايي که آن موقع بود رنگ ميباخت و خيلي جايي پيدا نميکرد. ولي در دوره پس از امام ما ميبينيم چالشها آهسته گام به گام با مرکزيت نظام شروع ميشود و اصل ولايت فقيه زير سوال ميرود. و همين کساني که خودشان تا قبل از آن نظريهپرداز ولايت فقيه بودند مثل آقاي منتظري که درسهاي مفصل و تحقيقات گستردهاي در باب اختيارات ولايت فقيه داشت، بعدا ميآيد و ميگويد ولايتي در کار نيست و اين تنها نظارتي است و اين چنين در اين اصل تشکيک ميکند و همينطور شاگردان و نوچه هاي حقير او همچون کديور و ديگران ميآيند و اصلا زيرآب ولايت را ميزنند و اهانت به امام ميکنند.
آسيب اصالت دادن به توسعه اقتصادی در دهه ۷۰ با اصالت بخشيدن به توسعه اقتصادي، بازسازي کشور جزء ضرورتها بود و به هر قيمتي بازسازي توجيه ميشود حتي به قيمت اينکه ما بعضي از آن آداب و قواعد پيشين خودمان را لگدکوب بکنيم و متوسل به اجنبي بشويم؛ براي اينکه بعضي از آن اختيارات را به دست بياوريم، بگوييم باشد شرط شما هر چه باشد ميپذيريم و عوض ميشويم و مثلا قول ميدهيم که تا ۱۰ سال آينده در ايران ما ولايت فقيه نخواهيم داشت و قرار بود که پايان ولايت اوايل دهه ۸۰ باشد.
آن وقت زماني که شما به هر قيمتي ميخواهيد پيشرفت کنيد و مملکت را بسازيد؛ وقتي ميگوييد روح اين انقلاب عدالت بود، پس اين چه ميشود؟ ميگويند: عدالت خودش به تبع پيشرفت حاصل ميشود و زماني که از فساد گلايه ميکنيم ميگويند يک مقدارش طبيعي است، قبول کنيد که اين قدر دارند کار ميکنند، حالا دو جا هم بخورند، طوري نميشود! اينها را عينا ميگفتند.
ميگفتند: آقا اينهايي که آمدند مگر عاشق چشم و ابروي من و تو بودند. اينهايي که از خارج بلند شدند آمدند اينجا ميخواهند زندگيشان مثل زندگي هميشگيشان باشد. شما نبايد اين قدر ديگر مته روي خشخاش بگذاريد و سختگيري کنيد، بگذاريد مملکت ساخته شود! و به نوعي اباحهگري به بهانه اينکه مملکت ميخواهد ساخته شود، جاري ميشود.
آسيبهاي فقدان برنامه منسجم عملياتي اينها از آسيبهايي است که وقتي شما يک مشرب درست و حسابي با يک مانيفست عملياتي در اختيار نداشته باشيد هر چيزي را به هر بهانه ميتوانند توجيه کنند. ما را عادت دادهاند که وقتي يک چيزي را انتخاب کنيم بگويند که دنبالهاش يک چيزي آويزان و به همراهش است. ميگوييم ما به اين آقا راي دادهايم اين شخص کيست که سر و کلهاش پيدا شده است؟! ميگويند اين هم با اوست. يعني ما دو تا را بايد باهم بخواهيم.
در نيمه دوم دهه ۷۰ که واقعا به لحاظ معيشتي وضع اقتصادي مردم سخت شده بود و تورم ۴۹ درصد يکي دو سال آخر دولت آقاي هاشمي زندگي را بر مردم سخت کرده بود، در آن وضعيت هر روزيک لقبي به خودشان ميدادند؛ يکي ميشد سردار سازندگي، آن يکي اميرکبير و اين بازيها هم در چشم مردم چيزهاي زشتي ميآمد.
اينها حال مردم را به هم ميزد و آنان را آزار ميداد لذا ميگفتند اي کاش يک جوري بشود زودتر تمام شود و اين وضع تغيير کند. اين تقاضا و تمناي تغيير وضعيت موجود بستر مناسبي شد براي آن آقايي که از فرصت «سه سيد فاطمي» استفاده کرد و از آن طرف هم قشنگ حرف زد و گفت من آمدهام که وضع گذشته را عوض کنم.
گفتند ما ميخواهيم نظام را تغيير دهيم. ما ساختار و هنجارها را عوض ميکنيم، ما قانون اساسي را تغيير ميدهيم و رفراندوم برگزار ميکنيم.
و اين چنين از خواستههاي مردم و از دموکراسي سوءاستفاده شد و گفتند حالا که ۲۰ ميليون به من راي داديد و اين همه گفتيد بايد فلاني بيايد من هم شرطهايي را ميگويم و شما مجبوريد قبول کنيد.
نقش مهم ولايت فقيه
منتها بالاخره اين مملکت کسي را داشت و اين پيشبيني که خبرگان فهيم مردم در ابتداي انقلاب در وضع قانون اساسي داشتند موثر واقع شد. خبرگان گفتند يک کسي بالاي سر اين نظام باشد که فارغ از هياهوها، مريد هواي نفس مردم نباشد و حکم خدا را بگويد، دلسوز انقلاب و مردم باشد و در بيان حرف حق هراسي نداشته باشد حتي اگر طرفداران حق کم باشند. لذا گفتند اين شان را به رئيس جمهور نميشود داد و بايد به کسي داد که در توصيفش امام معصوم فرموده: «اما من کان منالفقهاء صائنا لنفسه» خودش را بتواند بپايد. خيليها تا يک جمعيتي ميبينند ديگر خودشان را از دست ميدهند و ول ميشوند. و اينکه «حافظا لدينه، مخالفا لهواء مطيعا لامر مولاه و للعوام ان يقلّدوه» باشد.
امام به فرزندش حاجاحمدآقا ميفرمود: احمد! والله اگر اين جمع که دارد ميگويد منتظر فلاني هستيم اگر بگويند مرگ بر فلاني، براي من هيچ فرق و تفاوتي نميکند.
چنين آدمي بايد جلودار باشد. جلوداري حضرت آقا در اين دوره سبب شد اينهايي که دغدغه انقلاب و اسلام داشتند حول محور ايشان خودشان را جمع ديدند و احساس کردند بايد اينجا جمع شوند. هر روز اين حزب بزرگتر شد و حزب خدا اين گونه راه افتاد و پا گرفت و بزرگ شد و توانستند مفاهيمي را با همديگر مبادله کنند و آموزشها شکل گرفت و در اين تجمعها و نشستها و هيئتها و مساجد و دانشگاهها، بسيجيهاي دانشجو و در حوزه طلاب جوان و فضلاي شاگردان بزرگاني مثل آيتالله مصباح يزدي و بزرگان مثبت ديگر حوزوي دورهم جمع شدند و همديگر را پيدا کردند و رسانههايشان همديگر را پيدا کردند، آموزشهايي که از طريق اين رسانهها به جامعه داده شد حزب تراز جريان امامت را به وجود آورد.
نميخواهم بگويم اين همان حزب داراي تشکيلات منسجم و از آن نوعي است که ميتواند اگر به سمتش اقبالي شد، برود دولت تشکيل دهد. اينها کساني بودند که با انگيزه مثبت و سالمي پا در اين ميدان گذاشته بودند و ميخواستند دفع شر کساني بکنند که اين اواخر با وقاحت در وزارت کشور دولت آقاي خاتمي نشسته بودند و طراحي چگونگي خروج از نظام ديني را به نظام عرفي ميکردند. خدا خواست که توي پوز اينها خورد و ملت در سال ۸۲ به گونهاي وارد صحنه شدند و طي يک انتخابات باز نيروهاي وفادار به رهبري و حزبالله به مرکزيت نظام و خط امام برنده شدند و همان سرمايهاي براي موفقيت در سال ۸۴ شد.
اين جماعت حالا فهميدهاند که بايد متکي به همين داشتههاي خود باشند و اين دفعه نبايد با دکتر مصدق تقسيم کنند و ديگر نبايد شيخ فضلالله نوري و سيد محمد طباطبايي سهم خودشان را با روشنفکران مشروطه تقسيم کنند. بايد متوجه باشند که اجراي احکام الهي بيتنازل و بدون هرگونه مسامحه و ملاحظهکاريهايي از جنس ليبراليستي و شبه سوسياليستي انجام شود.
آقاي احمدينژاد با اين جلوه ظاهر شد و انصافا هم تا چند سال همين تجلي را در چشم و دل مردم داشت و توانست اعتماد نيروهاي حزباللهي را به سوي خود جلب کند و حتي در سال ۸۴ شاهد بوديم که نيروهاي حزباللهي براي چسباندن عکس آقاي احمدينژاد به ديوارها از طرف رقيب مقابل کتک ميخوردند و چه بسا بعضيها در آن شبها کارد به پهلويشان خورد، به خاطر اينکه نيمهشبها پوسترهاي ايشان را به ديوار ميچسباندند!
کساني در تحليل اين ماجراي به اين سادگي دچار توهم شدند و گفتند اين جماعتي که راه افتاد به خاطر ايشان آمده بود.
گفتيم اشتباه نکنيد براي ايشان نيامده بود. خود ايشان هم مولود اين راه بود و رهرو راه بود و گفتند: نه ايشان خودش راه را به وجود آورده و او خود راه است! و انحراف هم از اينجا شروع ميشود.
منشاء انحرافها انحراف از آنجايي شروع ميشود که آدم اشخاص را به جاي آرمانها بنشاند. امام ميفرمود: اگر خميني هم بخواهد از اسلام فاصله بگيرد مردم او را کنار خواهند گذاشت.
فرق اولياي خدا با آدمهاي معمولي امثال ما اين است که اولياي خدا وقتي ميبينند مردم دارند راجع به آنها دچار توهم عصمت ميشوند، در حالي که آنها معصوم نيستند يک کاري ميکنند که مردم بگويند اين آدم از چشممان افتاد ولي ما وقتي ميبينيم مردم از ما خوششان آمده است يک ذره بيشتر جانماز آب ميکشيم و مثلا وضوي خود را طولانيتر ميکنيم!
امروز يک صحنهاي در محضر حضرت آقا در ديدار نمايندگان مجلس با ايشان اتفاق افتاد که يک آقاي نماينده شروع کرد به تمجيد و در نعت آقا سخناني را گفتن. حضرت آقا فرمودند که با اين کارتان هم به خودتان و هم به من ضرر ميزنيد اين کار را نکنيد.
يک وقتي کساني دنبال اين افتاده بودند که براي آقا روز ولادت بگيرند و جشن برپا کنند. آقا از طريق يکي از افراد بيت پيغام دادند و گفتند به اينها بگوييد که اين کار شما مورد نفرت من است.
آن وقت بعضي از ما درست بعکس عمل ميکنيم. فقط براي اينکه خودمان را شيرين کنيم ميگويد اين آقا کاري کرده که کساني که به ديگري راي داده بودند يعني آن ۱۳ ميليون حالا اينجا ميآيند.
گفتم: شما مطمئن باش ممکن است قليلي از آنها را جذب کنيد چون بسياري از آن ۱۳ ميليون آدم حسابي و طرفدار نظام و انقلاب بودند به خاطر همين هم وقتي آقا در نماز جمعه دو کلمه گفتند ۹۰ درصدشان ديگر به خيابان نيامدند و آن ۱۰ درصد هم به تدريج ريزش کرد تا اينکه به اين عده قليل رسيدند که طبيعي است.
ميگويند ما ميخواهيم آنها را هم جذب کنيم. من گفتم: جذب چي؟ اين پول و پلهاي که معلوم نيست از کجاها به دست آورديد، پخش ميکنيد، اين پولها را شما صرف ميکنيد که دلهاي اينها معطوف به شما شود؟! ولي شما داريد سفلهپروري ميکنيد و آدمها را تحقير ميکنيد تا نوکر شما و نه نوکر اسلام و انقلاب شوند.
از ديگر آسيبهاي بزرگ ما يکي هم اين است که ما برحسب ضرورتها کساني را برميکشيم که امام يک وقتي ميفرمودند که برويد دعا کنيد دنيا به شما زماني رونياورد که شما خودتان را نساخته باشيد و مهياي براي قبول مسئوليتهاي بزرگ الهي نکرده باشيد؛ چرا که در غير اين صورت شما خراب ميشويد و دنيا بلاي جان شما و ديگران ميشود.
پرسش و پاسخ * منظور حضرت آقا از تقواي جمعي و اينکه فردي باتقوا در جمعي بد قرار بگيرد او هم بد ميشود چيست و منظور آقا چه کسي است؟
- من نميدانم؛ ولي چرا براي ما مهم است که منظور چه کسي است؟ لکن بايد جريان فکري را که آقا از آن صحبت ميکند مهم باشد. يکي از مصيبتهاي ما اين است که ميآييم همه محبتهايمان را تقديم به يک شخص ميکنيم. بعد آن شخص وقتي ضعفهايش آشکار ميشود ميگوييم از اول اشتباه کرديم.
بگوييم ما اين آدم را ارزيابي کرديم که چقدر با حق تطبيق ميکند و هر جا ديديم از مسير حق دارد منحرف ميشود به او تذکر ميدهيم. اگر ديديم به کلي منحرف شد که ديگر از چشممان ميافتد.
وقتي امام معصوم(ع) کسي را براي پستي انتخاب ميکند که بعدا اين انتخاب نه آنچنان است که حضرت انتظار داشتند، او را عزل و مجازات ميکند و گاهي بعضي هم فراري ميشوند و به معاويه ميپيوندند. اينهايي که طعنه ميزنند بايد در جوابشان گفت که ما الان گلايهمان از کساني که دلخوريم اين است که چرا اينها دارند شبيه شماها ميشوند؟ فکر نکنيد شما خيلي مثلا در چشم ما گل ميکنيد. ميگوييم نه، اتفاقا مشکل همان کارهاي شماهاست و اينهايي که اشتباه ميکنند، دارند پا جاي پاي شما ميگذارند و رفتار شما از آنها بروز ميکند که از چشم ما ميافتند. ضمن اينکه در طرف ديگر قضيه کل حرکات را ميتوانيم ليست کنيم که اين کار جزء آرزوهاي زمين مانده ما بود، توسط اينها انجام شده و اين گروه اين کارها را مبتني بر همان آرمانهاي ما انجام داد و به همين دليل ما براي آنها صلوات ميفرستاديم و به آب و آتش ميزديم و درگير ميشديم.
ما از انتخابي که کرديم ضرر نکرديم و بهرهاش را بردهايم. الان ناراحتيم که چرا بهره ما را ناقص ميکنند منتها زماني که ما به عنوان يک حزباللهي تمامعيار و ناب داريم جلوه ميکنيم، شيطان از همانجا رخنه ميکند و ميگويد:« اين تويي طاووس عليين شده!» اين نفسپروري، کار شيطان است و آدمها را بالاتر از ظرفيتشان بادشان ميکند.
* چرا نظام با فرزندان هاشمی رفسنجانی برخورد قاطع نميکند؟
- این برخورد آغاز شده و حتی پرونده هایی نیز در دستگاه قضا تشکیل شده و به محض ورود آقازاده هاشمی به تهران وی مورد محاکمه قرار خواهد گرفت.
* چرا صدا و سیما وظایف انقلابی خود را به صورت کامل انجام نمی دهد؟ - به عنوان کسی که ۲۰ سال در حوزه فرهنگ فعالیت کرده ام معتقدم که صدا و سیما در چند سال گذشته شاهکارهای برجسته ای همانند مستند شاخص انجام داده که باید از آنها تقدیر کرد اما کارهای دیگری مانده است که باید در طول سالهای گذشته انجام می گرفت و نشده است و باید تلاش کنیم با تشویق صداوسیما آنها را به ساخت آثار فاخر تشویق کنیم.
* در خصوص راهکارهای مقابله با جریان انحرافی بگوييد. - مجموعه نظام با راهکارهای خاص خود برخوردهایی را با عوامل جریان انحرافی انجام داده و تکاپوی اخیر آنها نیز به دلیل ضربه خوردن از این ناحیه است و امیدواریم رئیس جمهور نیز این جریان انحرافی را از خود دور کند و لذا در همین راستا گزارش بازجویی های عوامل جریان انحرافی به رئیس جمهور ارائه شده است.
* در خصوص دستگیری جن گیر مرتبط با جریان انحرافی بگوييد.
- معتقدم که جریان انحرافی به دنبال تنزل دادن موضوع به جنگیری و رمالی است اما آنها جرم های بزرگتری مرتکب شدهاند. این عنصر ملحد و رمال جریان انحرافی در دولت های قبلی نیز با عطاءالله مهاجرانی و غلامحسین کرباسچی همکاری داشته و بعد از این همکاریها آقای حاشیهنشین دولت با ارتباط با این عنصر منحرف تلاش کرد از قدرت شیطانی وی استفاده کند.
این افراد با توسل به قدرت های شیطانی در مقابل خدا صف آرایی می کنند و تلاش می کنند با اهانت به قرآن و ائمه اطهار به قدرت دست پیدا کنند.
*در خصوص فعالیت های جریان انحرافی در عرصه سینما توضيح دهيد. - سینما یک رسانه اثرگذار است و کاربرد فراوانی دارد و لذا جریان انحرافی به دنبال یارگیری در این عرصه است.
*چرا وزارت ارشاد نمی تواند منویات رهبر انقلاب در عرصه سینما را عملیاتی کند؟ - سینما حوزه ای است که آدم های متعهد و انقلابی مرتبط با آن بسیار کمیاب هستند و محیطی است که علامت های مثبتی از آن صادر نمی شود و کسانی پا به این عرصه نمی گذارند که در آنان سلامت کامل یافت شود.
* به نظر شما سرانجام احمدی نژاد چگونه خواهد شد؟ - احمدی نژاد به عارضه ای گرفتار شده است و باید دعا کنیم که نجات پیدا کند.
*چرا شما موفق به اخراج عناصر منحرف از وزارت ارشاد نشدید؟
- مشکل اصلی در این حوزه قواعد و ساختارهایی است که در آن گرفتار هستیم. چرا که دستگاه فرهنگی نمی تواند وجه المصالحه رفت و آمدهای دولت ها قرار بگیرد و باید استقرار داشته باشد و این از مهمترین آسیب هایی است که در این حوزه پیش روی ما است.